شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

پسرم شایان

ادامه مطلب قبلی

شایان جونم، تقریبا یک هفته میشه که گفتن جیشتو هم یاد گرفتی و به هیچ وجه تا خودت نخوای نمیای. اگه بهت بگم پاشو بریم جیش کن، میگی: خودم میگم. خیلی احساس راحتی میکنم. احساس میکنم بزرگتر شدی.خوشحالم عزیزم.....
28 مرداد 1392

خداحافظی با پمپرز

با عرض معذرت، یه کم بی ادبیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عزیز مامان، چند روز بعد از تولد 2 سالگیت، 20 خرداد با مامان جون،تصمیم گرفتیم از پمپرز بگیرمت.از همون روز دیگه روزها باز بودیو فقط شبها و موقعی که میخواستیم بریم بیرون میبستمت. در طول روز، هر 5 دقیقه یه بار میبردیمت دستشویی و تو هم جیش میکردی.البته یه کم اذیت میکردی ولی حواستو پرت میکردیم و میبردیمت. برای پی پی هم، تا قیافت مشکوک میشد میبردیمت. بعد از چند روز فاصلشو بیشتر کردیم، هر 10 دقیقه یه بار جیش میکردی. البته اگه هندونه میخوردی کلا جیشت بند نمیومد!!!!! یک ماه گذشت،توی این مدت چند بار توی خونه جیش کردی که با کلی مکافات آب کشیدیم. بعد از یک ماه بازم نمیگفتی. بعضیها میگفتن چون...
21 مرداد 1392

دریاچه چیتگر

امروز شنبه 19 مرداد 92 سه تایی رفتیم دریاچه چیتگر. جای خیلی جالبی نبود، البته هنوز ساختش تموم نشده. خیلی جای شلوغی بود. ببین کجا رفتی!!!! این بزرگترین سرسره ایه که تا الان سوار شدی. چند بار که رفتی بالا میگفتی میترسم ولی بازم از رو نمیرفتی وروجک شیطون!!! ...
19 مرداد 1392

مسافرت اردبیل

دوشنبه ٩٢/٥/٧: امروز سه تایی باهم یه سفر رو شروع کردیم. حدود ساعت 5 بعد از ظهر از خونه خارج شدیم. بعد از قزوین، یک ساعتی کنار رودخونه استراحت کردیم. تو و بابایی هم توی رود خونه آب بازی کردین. طبق معمول تو از آب بازی سیر نمیشدی و با گریه از آب بیرون اومدی. لباساتو پوشوندم و راه افتادیم. تو توی ماشین روی پام نشسته بودی. یه دفعه احساس کردم پاهام گرم شده. واااااااااااااااااای جیش کردی!!!!!!!!!!!!!!!!! داشتم دیوونه میشدم. مونده بودم چیکار کنم. بابا از از اولین خروجی که به سمت رستم آباد میرفت خارج شد. اولش به بابا گفتم برو کنار رودخونه میرم تو آب خودمو میشورم، ولی هوا تاریک بود هم میترسیدم برم تو رودخونه و هم جای مناسبی کنار آب پید...
12 مرداد 1392

تنگه واشی

روز جمعه ٢٨ تیر، سه تایی رفتیم تنگه واشی.ما اولین باری بود که به اونجا میرفتیم. تقریباً ٤ سال پیش، وقتی از بابلسر برمیگشتیم تا جلوی پارکینگش رفتیم ولی چون دیر وقت شده بود از ماشین پیاده نشدیم و برگشتیم. از اون موقع به بعد خیلی دلم میخواست بریم، ولی نشد.تا اینکه امروز با هم رفتیم. خیلی بهمون خوش گذشت. فقط تو آخراش یه کم خسته شده بودی. شایان جونم، وقتی کنار منو بابا هستی، تمام خوشیهای دنیا مال ماست. امیدوارم همیشۀ همیشه کنارمون باشی. اینم عکسهای خوشگلت: تنگه١: دشت بین تنگه ١و٢: قربونت برم سایه بون چقدر بهت میاد: قربونت برم تمرکز کردی گل بکنی؟ شکل دهنتو نگاه کن! این کارت به بابایی رفته. ...
28 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم شایان می باشد